اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

باید نوشت های پراکنده

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ب.ظ
میخواهیم جشنی خودمانی بگیریم با مهمانهایی که دوستشان داریم. دلمان میخواهد روی اسم همه آنهایی که می آیند و در گوشه ای مینشیندد و دندانهایشان را روی هم فشار میدهند و زیر زیرکی همه چیز را نگاه میکنند تا بعد بروند و پیف پیف و اه اه راه بیاندازند خط بکشیم. البته فعلا فقط دلمان میخواهد. دوست دارم آرایشگاه نروم چون اعتقادی به آرایش های میلیونی و وردهای جی جی جین که چشمهای عروس را گشاد میکند و دماغش را اندازه فندق ندارم. فکر کردن به حمام آخر شب و شستن 2،3 میلیون پول هم تنم را میلرزاند!

 کمتر از چهار ماه دیگر عروسی است و ما در حال نفس های عمیق کشیدن برای انجام دادن کوهی از کارهای نکرده. خب البته اچ بی میگوید جایی برای نگرانی نیست و من میدانم "همیشه جایی برای نگرانی هست" (انگار فیلمش را جایی دیده ام)!

دوران نامزدی خوب است. هیجان ناشی از معرفی نامزد به فامیل گاهی ضربان قلب آدم را تا دو برابر زیاد میکند و خب البته اوج هیجان برای تنها شدن با فامیل است که یکهو شکفته میشوند و با یک "آخیییییی نازی" خیالت را راهت میکنند که یعنی اچ بی از نظرشان گوگولی مگولی و مرد زندگی و مهربان و تپل و با صفاست. من اما فعلا برای فامیلهای راه دور اچ بی در حد همان عکسهای (بسیار) از نزدیک و محدب هستم و البته عکسی دو نفره و معنوی با هاله ای از نور در بالای سر من هم به تازگی در صفحه شخصی اچ بی گذاشته شد که فامیل ها بیایند و با من ِ تخت و کج و لبخند به لب آشنا شوند و اگر پسندیدند لایکمان کنند که نکردند. من اما همچنان در عکس میخندم و اگر میتوانستم زبان درازی هم میکردم!

 دوست دارم درس بخوانم و برای خودم کسی شوم تا خانواده ام به من افتخار کنند اما نمیتوانم. ما از آن زوجهای عقب افتاده و خودخواه و بچه دوستی هستیم که میخواهیم حداکثر یکسال بعد از عروسی یک ترجیحا دختر پس بیاندازیم و بنشینیم و ثمره زندگیمان را اینقدر نگاه کنیم تا گندش را در بیاوریم و من هم از آن مادرهایی هستم که دوست ندارم بچه ام به خاطر تحصیلات تکمیلی مادرش آواره خانه دوست و آشنا شود پس مجبورم تا مهد کودک بچه نداشته مان صبر کنم.

 گاهی اینقدر از زندگی جلو میزنم که برگشتن به حال برایم دشوار میشود! باید صبر کنم تا حال به من ِ در آینده نزدیک شود و من برایش از دور دست تکان دهم تا راه را گم نکند. نمیتوانم دست روی دست بگذارم تا حال هرجا که خواست برود و آینده را آنطور که میخواهد درست کند. شاید خوب باشد اما ترس نرسیدن به خودم در آن نقطه ی رویایی یک لحظه هم مرا تنها نمیگذارد.
 اچ بی؟! لطفا اینقدر فست فود نخور! تو اگر بمیری همه نقطه های رویایی من در آینده تبدیل به خط ممتد مرگ میشوند.
۹۲/۱۱/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی