بوی شیشه پاک کن، بوی وایتکس، بوی نو
بوی خورش های مامان با عطر تازه ی پلو
دستهای زبر مامان و نگاه خسته ی بابا
نگرانی از دست مامان موج میزنه تو چشم ما
ظرفهای سبزه و جوونه های کوچولو
فکر خرید هفت سین و ماهی گلی و سمنو
با اینا این روزامو سر میکنم
با اینا بهارو من درک میکنم
عزیزم فکر اینکه تو ۶،۷ ساله این حال و هوا رو نداشتی لذت منم کمرنگ میکنه! شاید هرگز نتونم بفهمم این کابوسی رو که برای من همیشه کابوس بوده و برای تو ۵سال پیش به واقعیت تبدیل شده! میدونم که زمان هرگز جای خالی مامان رو پر نمیکنه و فقط حسرت نداشتنش رو بیشتر میکنه. حسرت نبودش برای دیدن نو شدن ها و همراهیش برای نو شدن زندگی پسرش.
شاد بودنت و آرامشت بهترین بهونه س برای شاد بودن روحش، پس امیدوارم هرگز این بهونه رو ازش نگیری.
میخوام بدونی که تو سالگرد از دست دادن دوست داشتنی ترین موجود زندگیت منم تو غمت شریکم
ای کاش مامان ها تموم نمیشدن...