اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

زل زده بود به دوربین و داشت از تجربه ی مرگش برای بیننده ها میگفت. رسیده بود به دیدارش با فرشته ی دوبال و تاکید میکرد که فرشته دقیقا دو بال داشت و اصرار داشت که این قسمت ماجرایش از همه جالب تر است که فرشته دو بال داشت نه  یک بال! سعی کردم مرد خوش سیمای تک بالی را مجسم کنم که بشود فرشته ی پیش از مرگ یارو اما نشد. همش تصویر مگسی که یک بالش کنده شده بود و دست و پاهایش رو به هوا بود و گوشه ی پنجره افتاده بود جلوی چشمم می آمد. فرشته ی دو بال به مرد گفته بود که فعلا وقتش نرسیده و باید برگردد و بعد دوربین چرخید روی یک زن که پشتش را کرده بود به ما و داشت از تجربه ی مرگش میگفت اما تصویر بیشتر شبیه به صحنه ی اعترافات یکی از اعضای خانه عفاف بود. درست همان لحظه که زن یک نور کور کننده دیده بود با گوشه ی انگشت کوچیکه تلویزیون را خاموش کردم تا در تاریکی همیشگی فرو برود.

شب قبل اچ بی خواب دیده بود که من مرده ام. البته دقیقا این را نگفته بود اما اینکه من تو ماشینی بوده ام که افتاده بود توی دره ای که سیلاب تویش بوده برای من همین معنی را میدهد اما وقتی پرسیدم آخرش چه شد لقمه کره و عسل را در دهانش چپاند و یکی دو دقیقه بعد گفت هیچی از ماشین اومدی بیرون. بعد هم چشمکی بهم زد و گفت تو لُر غیور منی. فکر کردم شاید هم دیدن زنی که از همچین صحنه ی خشنی جان سالم به در برده باعث شده بود که نصفه شبی آنطور وحشتزده از خواب بپرد.

فکر میکردم که از مرگ نمیترسم تا اینکه مرگم شد کابوس شبانه ی مردی که در بیشتر رویاهای شیرین شبهایم حضور دارد. حالا فکر میکنم اگر قرار باشد مرگ را تجربه کنم و دوباره برگردم نه از نور خبری خواهد بود و نه از حس خوب رهایی و پرواز. هیچ مرد خوش سیمای دو بالی هم به استقبالم نمی آید. هرچی هست تاریکیست و دره و عمق زمین و شاید فقط صدای آشنای مردی بدون بال که بگوید برگرد، هنوز وقتش نرسیده!...

 

 

اچ بی
۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۶:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر