اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

کاش بغل دستی ام پاییز را دوست داشت

يكشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۲ ب.ظ

 

وقتی ما روی تختمان خوابیده بودیم و لنگمان را کج و معوج روی تخت ولو کرده بودیم و با دهان باز و شاید تفهای آویزان خوابهای رنگی میدیدم تابستان رفت و پاییز آمد. پاییز طلایی با صدای کلاغ و ترافیک مردافکن و تاریکی های بلند و آلودگی هوایش. صبح اولین روز از پاییز بوی نارنگی و لبو و خاک و کدوحلوایی توی دماغم یپیچد و بعد ناگهان دلم برای تابستان و مگسهای ریز و داغی خورشید و بوی عرق و روشنایی های بلندش تنگ شد. فکر کردم که من از کی انقدر تابستان دوست و سرما گریز شدم؟ از کی دست و پاهایم برای همیشه یخ کردند و نوک دماغم منجمد شد؟ از کی دیگر نتوانستم بدون پتو بخوابم حتی در شبهای مردادماه؟

زنگ دوم کلاس علوم سوم راهنمایی بود. همان روزی که بعنوان نماینده ی علوم به جشنواره ی دروس راهنمایی فرستاده شدم و مژگان تاتلاری و لیلا بلندی و یک سری بچه باحال دیگه هم شدند نماینده ی زبان انگلیسی و همگی بصورت فله ای اما مثلا دستچین شده ارسال شدیم به محل جشنواره. در آنجا کلاسهای چادری برپا کرده بودند و از همه مدارس منطقه یک گروه دختر سن بلوغی و جوش جوشی چپانده بودند توی چادرها. من باید میرفتم توی چادر علوم با آن اسکلت تکراری اش که سردر چادر ایستاده بود و میخندید و بقیه بچه باحالهای کلاس دسته جمعی و خوش و خرم و خندان میرفتند توی چادر زبان انگلیسی با آن ماکتهای رنگی رنگی A و B و C و حتما کلی YES و OK میکردند و هار هار میخندیدند. خانمی داشت برایمان از آوندها و شکل سلولهایش میگفت که از لای جمعیت خودم را بیرون کشیدم و رفتم توی چادر زبان کنار مژگان نشستم و فکر کردم قرار است فقط شنونده باشیم. یک میمون روی مانیتور انگلیسی حرف میزد و مژگان و لیلا و بقیه میخندیدند و من هم ادای آنها را در می آوردم. بعد دختر جوان شروع کرد سوال پرسیدن و همینجا بود که من کمرم یخ کرد و اسهال گرفتم. مژگان در گوشم گفت باید بگوییم چه فصلی را دوست داریم و چرا! بترکی زنیکه ی فضول ِ بدقواره با آن ادا و اصول و لهجه ی بادمجانی ات. اندازه ی لیلا و یکی دیگر و مژگان وقت داشتم زبانم را تقویت کنم و چهارتا جمله پشت هم ردیف کنم در حالیکه فقط بلد بودم بگویم Umbrella

آن وقتها عاشق زمستان بودم اما بخاطر اینکه اسم فصلها را یادم رفته بود همانی را گفتم که بغل دستی ام گفته بود. Summer! و بعد مثل یک نیتیو انگلیسی اشاره کرده بودم که حالم بد است و باید بروم توالت. غروب همان روز از مامان خواسته بودم برایم به انگلیسی بنویسد چرا تابستان خوب است و بعد یک هفته آنقدر خواندم و خواندم و خواندم تا کلمه به کلمه اش را حفظ کردم. تابستان مژگان را بخاطر دلایل مامان انگلسی وار دوست داشتم. زمستان آن سال سرمای بدی خوردم و دست و پاهایم یخ زد. 


I like summer because I have to

خداحافظ تابستان

سلام Autumn


نیلوفر کامنت تورو که خوندم باد شدم و بعد فیییییییییس با این پست خودمو خالی کردم ;)

۹۵/۰۷/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۲)

خوشحالم که نوشتی. دختر تو خوشبختی که با کسی زندگی میکنی که دوستش داری.



پاسخ:
آره واقعا
الهی که از این خوشبختی ها نصیب همه بشه 
۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۹:۴۱ جناب گبگبل
بیشتر از دو مته گذشته ولی چیزی ننوشتی 
پاسخ:
اسمشوووووو :)))

مینویسم جناب
چشم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی