اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

همانجا! آنجا روی نیمکت آن میدان پشت خیابان نیلوفر روبروی تو و زیر بارانی از برگهای کوچک و رقصان.
خوراک لوبیا میخوردم با برگهایی که شبیه به نان بود یا نانهایی که شبیه به برگ بود. آنجا فهمیدم برای همان لحظه متولد شده ام؛ برای لحظه ی بهاری که خدا روی سرمان گلبرگ بریزد :)
اچ بی
۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
نمیدانم از کی اما از یک جایی یاد گرفتم گرم نگرفتنم با دیگران را طوری نشان دهم که یعنی مثلا درونگرای متفکر و عاشق تنهایی هستم. شاید تقصیر خانم عبدالملکی بود که از همان روز از شروع کلاس پنجم روی من کلید کرد که چرا ساکتم و با کسی دوست نمیشوم و نکند که مشکل بزرگی دارم و یک تازه نوجوان افسرده بدبخت هستم و خدا میداند که من چقدر از توجه اش لذت میبردم و بیشتر و بیشتر در نقش جدیدم فرو میرفتم. در همان دوران بود که تصمیم گرفتم فقط با بغل دستی هایم دوست شوم حتی اگر گوشه ی چشمهایشان قی داشت و چانه مقنعه شان روی شقیقه شان بود. دانشگاه آخرین مرحله از اجبارم برای دوستیابی بود و مدارم در همان روز اول روی مروارید گیر کرد و بعدترش برای جلوگیری از رسیدن حرفها به لوزه و تحمل درد قلمبه شدنشان در گلو به آن سه تای دیگر رو آوردم.یک روز صبح دنبالشان کردم و همان دو سه تا مهارت قبل از کلاسم پنجمم را به کار بستم و با بچه ها دوست شدم. تصمیم این بود که دوباره به همان درونگرای متفکر برگردم و یک خرخوان واقعی شوم اما ...
کم کم آنقدر حرف زدم و پرت و پلا گفتم که تا به خودم آمدم دیدم نه از حرفهای انباشته شده خبری است نه ژست متفکرانه و نه حتی نمره خوب! در رشت و در کنار هم اتاقی ها و انبوه دیگری از دخترها آنقدر خودم را تخلیه کردم که هرگز به اندازه آن سالها سبکبال نبوده ام. 
حالا بعد از ده سال از آخرین تلاشم برای دوستیابی دوباره به روزهای انباشتگی و تفکر رسیده ام و اینبار بدون تلاش برای داشتن یک دوست جدید میگذارم که حرفها آنقدر بمانند و بمانند تا کپک بزنند و بعضی از پلاسیده هایش هم تحویل صالی یا مامان میدهم:
" آهان ده روز پیش در اتوبوس زنی دیدم که ...! ولش کنید باقیش کپک زده"
بله کپکی ها از جنس همین مردی درخیابان و گربه ای در جوی آب و لکه ای روی شلوار و ژله ی وا رفته در مهمانی و جدیدترین جوش شکفته روی صورتم است اما خب حرف است دیگر، مگر نه؟! 
روی اچ بی هم امتحان کرده ام. بگیر نگیر دارد. گاهی میگیرد و تا آخرین کلمه هم میتکانم و گاهی هم با حرف از آخرین مدل از گوشی های اندرویدی حرفم نصف میشود و مابقی رشته ها هم سقوط میکنند و خب گله ای هم نیست، مردها را چه به ماسک صورت و طرز تهیه ژله رولی!
این روزها من ِ قبل از دانشگاه نزدیک و نزدیک تر میشود و من به سنگین بودن از حرفهای بی اهمیت عادت کرده ام و دارم تبدیل میشوم به یک متفکر درونگرایی که مشکل اصلی اش پرت و پلا نگفتن است.
 من یک فروند اف 14 هستم آماده قفل کردن مدارم روی یک گوش پر حوصله و شنوای مونث!
اچ بی
۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۶:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر