من و خودم و خانه ام
يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ
از ده روز پیش که انگشت دست چپم صاحب انگشتر شده دچار وسواس شده ام.
هرچه میپوشم احساس نوعروسهای پاشنه تق تقی را دارم که موهایشان را زرد میکنند و
لبهایشان را سرخابی. نه موهایم زرد است و نه لبهایم سرخابی. کفشهایم هم تق تق
نمیکنند اما انگار انگشتر خودش به تنهایی همه اینها را برایم تداعی میکند.
ناخنهایم را از کمی پایینتر از سفیدی شان گرفته ام تا کمتر بلا شوم و رژهایم هم
طوری انتخاب میکنم که رنگ تفم باشند. اینطوری از خودم بیشتر راضی ام. فکر میکنم
روحیات بیش از حد دخترانه ام به اندازه کافی هویت جنسی ام را برملا میکند و بهتر
است خودم با زلم زیمبوی اضافه در بوق و کرنا فریاد نزنم که "ایششش شکستنی
ام"
سال دیگر این موقع اگر خدا بخواهد بوی قرمه سبزی و پیاز داغ میدهم. من
این بو را دوست دارم. عاشق این هستم که پشت پنجره خانه ام شیشه های ترشی با درهای
پارچه چین چینی بگذارم و ریحان و تربچه ی روی میزم را خودم بکارم. دوست دارم بعد
از ظهرها در حالیکه کنار پرده ی گل گلی اتاق نشسته ام و جوراب اچ بی را میدوزم کیک
خانگی و چای بخورم و گهگداری از کنار پنجره کوچه را دید بزنم تا هروقت که اچ بی
آمد بروم پشت در قایم شوم. دوست دارم کوکو سبزی ام را با سبزی تازه درست کنم و
شبهای جمعه خانه ام بوی گلاب و شیرینی بدهد. دوست دارم یکسال بعدش هم شکمم بیاید
جلو و NB
را پس بیاندازم تا بعد از آن خانه بوی سرلاک و شیر بدهد. دوست دارم همه این کارها
را با موهای دوگوشی و دامن انجام دهم و نیشم را هرگز نبندم. من عاشق نیش باز خودم
و اچ بی هستم.

۹۲/۰۸/۱۹