دو ایستگاه بدون پیراهن قرمز
شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۰ ق.ظ
کمربند سبز روی پیراهن قرمز بود که دختر صدایم کرد. میخواست کمکش کنم
تا از خیابان عبور کند. پاهایش موقع راه رفتن در هم گره میخورد. مثل اینکه روی کول
من نشسته باشد معذب بود و شرمنده. صبر کردم که چراغ سبز شود و با هم از روی خط کشی
رد شدیم. نه جاده دو طرفه ای بود و نه کامیونی. خیابان عباس آباد بود، خلوت ِ
خلوت.
گرمی دستهایش روی دستهایم بود و بغضکی نصفه تو گلویم. دیشب خوب
نخوابیدم. به فکر پیراهن قرمز بودم و جلیقه گوزنی که برای من بودند اما روی رگال
مغازه. پیراهن تا صبح تنم بود اما با گوگولیه مشکی که نمیگذاشت از هیچ دری رد شوم.
دیشب مثل بز زنگوله پا در چارچوب همه ی خوابهایم بوق بوق بوق صدا میدادم. صبح
آویزانی داشتم، از آن صبح هایی که با 60 تا گره شروع میشود که 50 تایش مربوط است
به دوست داشتنی هایم در مغازه ها و حساب بانکی. پیراهن قرمز یکی از همان ها بود که
در خیابان عباس آباد داشت با کمربند سبز ست میشد که دختر با گره پاهایش بخار
پیراهن را پاک کرد. تا دو ایستگاه بعدی زندگی شیرین بود. بخار ها رفته بودند و هوا
دل انگیز. در ایستگاه ولیعصر پیراهن برگشت. جای گرم دستهای دختر سرد شده بود!
۹۲/۰۷/۲۰