اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

اولین گردهمایی :)

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۳۰ ق.ظ
پنج نقطه بودیم که حول محوری بیضی شکل در اطراف میزی رنگارنگ نشسته بودیم و در سکوت تلاش میکردیم آب دهانمان را بدون صدا قورت دهیم. تعارفهای تورخدا بفرمایید، گرم میشه، سرد نشه و ... را مامان برداشته بود و سهمش از صحبت کردن را با همان ها ادا میکرد. بابا به گوشه ناخنش گیر داده بود و من به سرمای انگشتهایم فکر میکردم. هیچ وقت به اندازه پنجشنبه دلم نمیخواست که نفسهای آدمها صدای موتور گازی داشت تا سکوت در آن گم میشد.
بابا کم کم دستهایش را کنار گذاشت و مثل آدمی که با خودش صحبت میکند شروع کرد به تعریف کردن خاطره و تمام تلاشش را به کار میبرد تا آنهایی را بگوید که نچ نچ، نه بابا، عجب و ... را میطلبد تا گفتمان خوبی را ترتیب دهد. کسی از اچ بی سوالی نپرسید و تنها سوالی که من جواب دادم این بود که چه ساعتی سر کار میروم و چه ساعتی برمیگردم و من با اشتیاق کامل و به شرح توضیح دادم و با سعه صدر اجازه دادم مامان و بابا هم از سهم سوالم کمی شریک شوند و آنها هم هرکدام یک بار شفافسازی کنند. بعد از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه هاها ها و هوهوهو و هی هی هی و نفری 5 بار گفتن عجب زمانه ای شده و کمی نچ نچ در جواب خاطرات سربازی بابا مهمانها رفتند تا ما هر سه به هم نگاه کنیم و بپرسیم چطور بود؟!
 خوب بود. اگر از دلپیچه و عرق سرد و سکوت های گاه و بیگاه بگذریم پنجشنبه شب خوبی بود. حالا ما دو اچ بی هستیم در آستانه ی ثبت دوستیمان :)

۹۲/۰۶/۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی