مهریه
پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۲ ق.ظ
مهریه ام یک جلد قرآن است با دو شاخه نبات و 7 شاخه از همان گلی که
اسمش را نمیدانم و یک آینه که اگر شمعدان هم نداشت مهم نیست چون تصویر خودم در
آینه با شمعدان کنارش مرا یاد قاب عکس مامانبزرگ می اندازد که گوشه اش روبان مشکی
است و شبهای جمعه شعله شمع کنارش میرقصد و بویش با بوی حلوا قاطی میشود. تعریفهایت
از گذشته هم میخواهم. همانهایی که خیلی هایشان را 4 بار برایم گفتی و میخواهم که
خنده هایت هم به خاطره ها سنجاق کنی و هر شب برایم بگویی. "من که دیووونه
تم" گفتن هایت که با دندانهای روی هم میگویی را هم با عبارت " آخه تو
چندی خانمی" میخواهم، تا آخر عمر... بوسه هایت بر سر انگشتهایم و حلقه ی
دستهایت دور بدنم را هم به مهریه ام اضافه کن. آن نگاهی که در سکوت به صورتم
میدوزی و من غزلهای عاشقانه را میشنوم هم به تعداد همه شبهای با هم بودنمان
میخواهم. شبهای تابستان قاچهای هندوانه و شبهای زمستان لبوی داغ. پودر کیک و بسته
های پاستیل و نگاهت به همه خوردنی هایی که میدانی دوست دارم به علاوه چرخ زدن های
گاه و بیگاه در فروشگاهای تهران به شرطی که در راهروهای آنها دستهایت را از پشت
شانه هایم آویزان کنی حتی سی سال بعد و خب چند سکه که هرکدام را به یک لبخندت
خواهم بخشید :)
همین ها کفایت میکند برای تویی که مـــِهرت به دلم مـــُهر شده.
۹۲/۰۵/۱۰