اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

دلم برای این روزها تنگ میشود

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ق.ظ
مامان از پرده ی حریر گلدار اتاقم خوشش نمی­آید چون اجازه میدهد صبح­ها خورشید و شبها ماه نور خود را در چشمهایم فرو کنند. از تخت چوبی ام متنفر است چون خیلی بزرگ و جاگیر است، دوست دارد فرش لوله شده ی زیر تخت را کف اتاقم بیاندازد تا موقع راه رفتن در اتاقم گوشتش نریزد، آینه ی موجداری هم که خودش خریده بنجل میداند و به چهارپایه ی پایین تختم چپ چپ نگاه میکند.
 شبهایی که حوصله صدای تلویزیون را ندارد با قوری و کتری و شکلات می­آید به اتاقم و سر راهش چای بابا هم میدهد. نگاهی به در و دیوار می اندازد و تا میخواهد از تغییر دکور بگوید من با یک اصـــــــــــــلا کشدار حرفش را قطع میکنم تا مثل همیشه بگوید "بخدا خیلی بدجنسی" و بعد یاد بچگی هایم بکند که خودش لباس برایم انتخاب میکرد و اتاقم را میچید و من هربار خاطره ای از دوران تو سری خوری میگویم و بعد بلند بلند میخندیم. بعضی شبها بابا با میوه می آید و به حرفهایمان گوش میدهد و بعضی شبها هم لابلای حرفهایمان مرا صدا میکند تا پرنده­ای که بالهایش رنگی است یا سوسکی که در تار عنکبوت گیر کرده و یا مردی که روی طناب در ارتفاع 1000 متری راه میرود ببینم و مامان اینجور وقتها سرش را از در اتاق بیرون میکند و بلند میگوید "آهای حسود خان!"
 مامان با ماچ و بوسه میخوابد و میگوید که پای تلوزیون نشینم چون فردا خواب میمونم و بی برو برگرد هر شب میگوید که اگر دیر بخوابم مریض میشوم و هربار هر دو به این حرف میخندیم و هرگز فکر نکردیم که چه مادر و دختر لوس و بیمزه ای هستیم. میروم پای تلوزیون و هنوز کمرم به زمین نرسیده بابا از حرکت نرمشی جدیدی که همان روز کشف کرده میگوید و اصرار دارد که من ریغوی نحیفی هستم که باید نرمش کنم تا قوی شوم و برای اثبات حرفش هم کتفهایم را فشار میدهد و تازگی ها یاد گرفته ام جیغ نزنم تا او ذوق کند و بگوید که قوی شده ام و فکر کند که قوی شدنم به خاطر نرمشهای اوست. 

صحبت از خانه بخت و عروسی که میشود هردو شروع میکنند به قربان صدقه رفتن و یک دفعه انگار که یک فکر به ذهن هردو میرسد ساکت میشوند. بعد از پنج دقیقه مامان آه میکشد و میگوید "آخیش تو بری منم دکور اتاقت رو عوض میکنم" و بابا هم مثل همیشه تنها چیزی که به ذهنش میرسد شوخی هایش برای بیچاره شدن داماد آینده است و من خوب میدانم که این تنها راهیست که میتواند بخندد و هاله اشکش را کنار بزند.

امروز صبح مامان رویش به آفتاب سرک کشیده به اتاقم بود و میخواست مثل همیشه از پرده ی مزخرف نازکم شکایت کند اما به جای آن زیر لب گفت "آخه تو بری من چکار کنم" و انگار تازه یاد نقش همیشگی اش افتاد که از در بیرون رفت و با صدای بلند گفت "آخیش، تو بری منم از شر این پرده راحت میشم"! 

 دلم برای دختر خانه بودن تنگ میشود :(
۹۲/۰۵/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۳)

۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۶ نجمه عزیزی
چقدر نرم و تمیز و خوب و محکم...بنویس خانم نویسنده!‌بیشتر بنویس
پاسخ:
نجمه جان تو کجا بودی این همه سال من نوشتم هیشکی نیومد یه نفس بکشه و بره؟ 😂
اصلا فکر نمیکردم دیگه این روزها کسی وبلاگ بخونه
مرسی از این همه محبتت
۱۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۲۲ نجمه عزیزی
 نمی دونم واقعا! من موندم تو کجا بودی! دست دوستی اصلا :)  
 چقدر آخرین تاریخ آرشیوت نگران کننده هست. امیدوارم دوباره بیفتی رو دور و اونقدر به مقامات بالا برسی که خوندن نخوندن امثال من به هیچ جاتم نباشه! البته میخونیم 
پاسخ:
:))

خیلی بهم لطف داری
اینجا نمینویسم دیگه اما نوشتن رو خیلی جدیتر دنبال میکنم.

و البته اینستاگرام هم گهگداری مینویسم که چهارتا فک و فامیل بیان لایک کنن. اونجا باز آمار دستمه کسی لایک نکنه میشه جنگ قومی قبیله ای راه انداخت :))
۱۱ مهر ۹۶ ، ۲۰:۰۹ نجمه عزیزی
خیلیم عالی! پس کتابت که در اومد خبرم کن! راستی من علاف نیستم همه وبلاگا رو گز کنم ببینم کی به نظرم جواب داده ها! بیان یه سرویس جدیدی راه انداخته پیامای ارسالی و جواباشون را نمایش میده البته اگر اونا هم بیانی باشند.

خوب باشی رفیق! ضمنا یه ذره هم تو ما و نوشته هایمان 
را تحویل بگیر راه دوری نمیره :)
پاسخ:
این چه حرفیه
میدونم
برای همین من تند تند میام سر میزنم که ببینم جوابمو خوندی یا نه ;)
در حدی که ببینم چقدر وبلاگت فعاله بازش کردم و چشم حتما. باعث افتخاره. بزودی میخونمت ❤️
بازم ممنون از انرژی خوبی که بهش احتیاج داشتم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی