اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

کاش گفته باشی آمین

چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۲ ق.ظ
از وقتی که یادم است به مامان شبیه بوده ام! هر روزی که نگاه از سر تعجب و تحسین اطرافیان از شباهت بی حد من به مامان میگفت، شبش یکی از مهمترین ماموریتهای من و مامان خیره شدن در آینه بود! ما بارها و بارها اجزای صورتمان رو با هم بررسی میکردیم؛ "ابروهای تو که کپی باباته"، "چشمهامون یه کم شبیه هست ولی مال تو پفش کمتره"، "مامان خانوم! چرا دماغم مثل تو نیست؟!!" ، "آخه کجای لبهای من و تو به هم رفته"! و ...
 در آخر یک قدم به عقب برمیداشتیم و دوباره به خودمان نگاه میکردیم و میگفتیم "ولی به هم شبیه هستیم"!
 آینه ی متحرکی بودم از نوجوانی و جوانی زنی که سکوتش بیشتر از حرفهایش به چشم می­ آمد! تکرار ِ پرحرف گذشته ای که اینبار آمده بود برای گفتن تمام نگفته ها! گذشته قد میکشید و شبها سر بر روی پاهای آینده­ اش از آرزوهایش میگفت و چشمهایی را میدید که با افتخار نگاهش میکند و در اعماقش برای این شبیه ِ متفاوت دعای آمین میگوید! همه ی آمین­های مادر برآورده شد و من تمام آنهایی که به زبانم آمدند و آمینی از مادر بدرقه ­شان نشد از یاد برده­ ام و میدانم همگی مصلحتی بوده اند از جنس نخواستن­ های مادرانه!
 نمیدانم فردای شبی بود که تصمیم گرفته بودم تا برای مامان و به خاطر خودش دیگر کمتر از دغدغه های ذهن شلوغم بگویم یا در بحبوحه­ ی ایامی که میخواستم طعم بودن در جمعهای دخترانه را بیشتر بچشم! شاید هم از شبی شروع شد که فهمیدم بخشی از من تکرار گذشته های باباست. تلقین بود یا واقعیت اما شباهتم به مامان کمتر شده بود! حالا وقتی برایش صحبت میکردم یک قدم به عقب برمیداشت و نگاهم میکرد. نمیدانم دنبال همان شباهت بود یا از دیدن تفاوتهای یک باره ام تعجب میکرد! شاید هم حالا بیشتر از هر وقت دیگری شبیه ش بودم و او میدانست و من نمیدانستم! فاصله بین من و کسی که از او ریشه گرفته ام حالا به اندازه همان فاصله اندک درخت و شاخه اش است! شاخه ای که گاهی سر ناسازگاری دارد و میخواهد در برابر قامت درخت قد علم کند و خودی نشان دهد اما درخت از این حرکت شاخه غمگین و خمیده میشود و شاخه هم خم میکند! میخواستم با همان شعارهای آرمانی­ ام زیر کارهایش خط افقی بکشم و بدها و خوبها بنویسم! میخواستم اینبار من این موجود دوست داشتنی زندگی­ ام را به خود شبیه کنم! یادم نبود تکرار تاریخ فقط در شباهتهای ظاهری نیست! به ذهنم نرسیده بود شعارهایم هم میتوانند تکراری باشند از شعارهای بیست و خورده ای سال پیش دختری که شبیه من بوده! فکر نکرده بودم که اینچنین مادر خوب بودن حتما جاهایی هزینه هایی هم داشته، مثلا هزینه به باد سپردن آرمانها و آرزوهای خودت!

 دیشب وقتی در تاریکی شب سر روی دستهایش گذاشتم و با اشک در چشمهایم در دل آرزو کردم که ایکاش من هم چنین مادری شوم حتم دارم که او هم آرزویم را فهمید و امیدوارم در دلش برای این آرزو آمین گفته باشد.
۹۱/۰۷/۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی