دوستت دارم
پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۵ ق.ظ
آخرین مهره های کمرم در واقع همان ته تغاری های
ستون فقراتم بنای ناسازگاری گذاشته اند و درست مثل کودکان ِ بهانه گیر که از نشستن
در آغوش مادر بیزارند و میخواهند با ایستادن مادر آنها نیز در اوج باشند ، مرا سرپا نگه می دارند!
نمیدانم درمان مهره های لوس و لجباز محبت کردن
است یا بی توجهی اما خوب میدانم اگر به زودی ساکت نشوند مجبور میشوم با مسکن های
قوی خوابشان کنم و خودم یک دل سیر بنشینم!
همراهم این روزها همدردم است و با کلافگی های
گاه و بیگاهم خوب میسازد! روحم از همیشه خندان تر است اما سرزمین این روح خندان
گاهی و فقط گاهی خسته و درمانده میشود...!
سرزمینی که آزادانه تو را برگزیده برای گم شدن
در وسعت ِ آغوشت و روحی که از حرارت عشقت هر روز و هر لحظه بیشتر اوج میگیرد هردو
برای محبتهای بیکرانت تو را میپرستند.
تو را به اندازه ی خوبیهایت دوست دارم
۹۱/۰۴/۰۸