این منم! 2 سال بزرگتر از 2 سال ِ پیش (2)
چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۰۶ ق.ظ
اون روزها فکر میکردم کلید روشن شدن ِ شخصیت ِ ضعیفم رو تو همون روز مصاحبه یه جایی تو دفتر جا گذاشته بودم و برادر کوچکتر پیداش کرده بود و روش یه چسب ِ برق ِ بزرگ زده بود که هرگز خاموش نشه و برقی که گاهی بعد از شنیدن صدای بی اختیار "بله چشم" ِ من تو چشمهاش می افتاد نتیجه بازی با همون کلید جا مونده از من بود.
مدتی بود که همه چیز کما بیش خوب و نرمال شده بود که با آدمی که این روزها شده قطعه هایی از پازل زندگیم آشنا شدم. این آدم یکی بود از جنس این دو برادر با ادبیات، تربیت، رفتار و حتی لحن صدایی به شدت شبیه به همین دو برادر. دو برادری که برام قابل احترام بودن اما رفتار برادر کوچیکه باعث به دنیا اومدن ِ شخصیت جدیدی تو وجودم شده بود که من دوستش نداشتم اما انگار به خواست ِ اون داشتم پرورشش میدادم.
هرچقدر با این تازه وارد بیشتر آشنا میشدم توجیه رفتارهای برادر کوچیکتر برام پررنگتر میشد و هرچقدر بیشتر به این آدم علاقه مند میشدم رفتارهای خاص ِ برادر کوچیکتر کمرنگتر.
هنوز هم گهگداری آبم با برادر کوچیکتر تو یه جوی نمیره! اما از وقتی که تونستم صدای "چشم " گوی بی چون و چرای شخصیتی رو که این آدم تو به دنیا اومدنش نقش داشت و حالا ۲ ساله شده خفه کنم اوضاع کمی برای هر دوی ما بهتر شده. حالا گهگداری صدای خودم به گوشش میرسه صدایی که نه برای گرفتن حق که برای شناسوندن ِ من ِ حقیقی به اون در میاد.
مطیع و فرمانبرداری که به موقع صدایی محکم از ته گلوش بیرون میاد شاید بهترین توصیف شخصیت کاری ِ این روزهای من باشه. شخصیتی تلفیقی از قدیم و جدید که اجازه میده برقی که لازمه همه چشمهای مدیرهای دنیاست تو چشمهای مدیرش باشه اما به جای کلمه "چشم" از "حتما" استفاده میکنه!
۹۱/۰۳/۰۳