اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

بابای رنگین کمونی

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۱، ۰۹:۴۴ ق.ظ
بابا در ماضی بعید برام پررنگ بود اینقدر رنگ داشت که بعد از گذشت این همه سال هنوز به یاد دارم چطور تو بغلش گم میشدم و صورتم رو میچسبوندم به سینه هاش و مثلا خجالت میکشیدم از نگاه اطرافیان. میخندید و تو گوشم میگفت "بابایی شیر شو " و من رو میکردم به جمع و ادای شیر در می آوردم و همه که میخندیدن دوباره سرخ میشدم تو بغلش و اینبار محکم فشارم میداد و میگفت " عسل ِ بابا" و من سالها بعد فکر کردم شاید این شیر شدن اونطور شیر شدن نبود!

به ماضی که رسیدم رنگ های بابا برام گم شد و من فقط اونو سفید و سیاه میدیدم. نمیدونستم فاصله بینمون رنگها رو پاک کرده یا رنگها که پاک شد بینمون فاصله افتاده .هرگز یاد نگرفتم توی روش نایستم! هرگز بهم نگفت بهش تو نگم و جلوی استدلالهای دختر نوجوونش کم آورد تا من یاد بگیرم هیچ وقت کم نیارم! از حق ِ پدریش گذشت تا من طعم شیرین دفاع از حقم رو بچشم و اینطور بود که فاصله بین خودم و خودش شد هزینه غروری که به دست آوردم! غروری که بابا بهش افتخار میکرد و حالا شده بود دیواری بین من و همه ی هم جنسهای بابا و من نفهمیدم تو این دیوارکشی بابا نباید اونور دیوار باشه!!

 ماضی گذشت و کمی به حال نزدیک شدم... توی ظهر یه روز تابستونی همه مقاومتم برابر یکی از جنس بابا آب شد و نفهمیدم چرا اما فکرم رو درگیر کرد... هنوز جوابی برای این دلدادگی ِ بی منطق نداشتم که وارد زندگیم شد و من یادم رفت زمانی نه خیلی دور دیواری بود و مرزی.

رنگ های بابا برگشت و شد همون بابای ماضی بعید و یخ کردم وقتی فهمیدم این همه سال بابا همون بابای رنگی من بوده. یه شب روزهای ابری نوجوونیم و ناز کشیدن های بابا و محبت هاش که همه تلاشی بود برای شکستن سهم دیوار خودش از جلوی چشمام گذشت و شد یه بغض شکسته! 

 این روزها شک ندارم که وجود بابا رو بدون حضور تو هرگز نمیفهمیدم! تویی که همون روزهای اول از بابا برام گفتی و شرط بستی بابا خیلی چیزها رو از دست داده تا بچه هاش رو اونطور که میخواد بزرگ کنه و من حالا میفهمم بابا تمام غرورش رو به من بخشیده و من شاید بیشتر از همه اونو به رخ ِ خودش کشیدم! بابا این روزها رنگی ترین بابای دنیاست؛ بابایی که با بودنش من شیر میشم اما هنوز هم آغوشش رو برای گم شدن کم میارم! شاید این ته مونده های همون غروره که یکی از همین روزها باید تو آغوشش بهش پس بدم...
۹۱/۰۱/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی