اوراق بهادار

اوراق بهادار


برش هایی از خوشبختی من و اچ بی

آخرین مطالب
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۴ قول

یکی از روزهایی که دوست ندارم

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۴۳ ق.ظ
دستت را ستون بدن میکنی و روی دنده ی چپ بلند میشوی. روی دماغت چین افتاده و نفست بوی آتش میدهد. هیزم را فلانی آورده و از دیروز در دلت گذاشته! صد بار دهان باز میکنی تا با صدای بلند از جبر روزگار بگویی اما فرشته ی روی شانه ی راستت جلوی دهانت را میگیرد. به فرشته چپ چپ نگاه میکنی و برایش خط و نشان میکشی و رو به آن یکی که روی شانه ی چپ لم داده و قلیون میکشد کجکی میخندی و دندان طلایی نشان میدهی...
 آفتاب مینشیند و تو در دل غم داری. در میان آه کشیدن هایت یک جن ِ سیاه کوچک وارد بدنت میشود. یک گوشی زنگ میخورد و یک نفر جواب میدهد. آن طرف خط صاحب هیزمهای درونت است. هیزم آخر را میکارد و بعد کبریت را میکشد. فتیله از پذیرایی روشن میشود و وز وز وز می آید تو اتاقت. تو آن بالا روی چهارپایه ایستاده ای و داری جعبه های کمد را جابجا میکنی که آتش از راه گوش به دلت میرسد! آتشت با صدای بلند زبانه میشکد و موهایت را از سرت جدا میکند!
 کمی بعد مادر با لیوان آب آتشت را خاموش میکند و تو سوخته ای...
 تو سوخته ای و دانه های اشکت را روی خاکستر دلت میریزی و صدای جیلیز ویلیز میدهی. تو سوخته ای چون نمیدانی چرا انگشتهایت را در گوشت نکردی تا فتیله خاموش شود! چرا دست فرشته ی راست را نگرفتی تا کمکت کند؟ چرا جن سیاه کوچک را بیرون نکردی؟ جن خنده کنان میرود و تو با نفرت نگاهش میکنی. فرشته سفید شانه هایت را میمالد و آن یکی دوباره لم میدهد و ژست موجوداتی را میگیرد که کرمشان خوابیده.
 تلفنت زنگ میخورد و تو برنمیداری چون صدایت مثل بزغاله میلرزد. اس ام اس میزند که "چی شده؟" و تو فیلم عشقی تخیلی میسازی با مضمون اینکه "یکی در تهران بسوزد دیگری کیلومترها آنطرف تر دلش آشوب شود" و برای سناریوی زیبای زندگی ات اشک میریزی و بابت لوله کشی مستقیم دلت به دلش خدا را شکر میکنی و همین میشود پماد دل سوخته!
 تو از آنهایی هستی که آشغالهای دلت را هر چند وقت یکبار آتش میزنی و فکر میکنی اینطور سوختن شاید قیل و قال بیشتری داشته باشد اما از نق نق کردن و مدام بهانه گرفتن و نالیدن و غیبت کردن بهتر است! میدانی که خانه با صدای انفجار در کمای بعد از سکته فرومی رود اما اگر مدام به جانش غر بزنی هم به بیماری دیگری مبتلایش میکنی! بیماری "همه گه هستند و من خوبم"! خانه دل شاید نظافت بخواهد اما اگر آشغالهایش را هر لحظه به بیرون بندازی از بیرون شبیه به مخزن آشغال میشوی! 
 با همه اینها بعضی ها هر روز دلشان را میتکانند و بعضی ها هر چند وقت یکبار...     

 **خانه جدید را خیلی دوست دارم. این خیلی از جنب دلم شروع میشود و تا ستاره ها میرود...  * کلاغی روی درخت جلوی بالکن اتاقم خانه دارد. داخل خانه اش معلوم نیست اما فکر کنم بچه هایی هم در راه هستند! میخواهم از این به بعد ازهمین بالکن با "او" تلفنی صحبت کنم و کلاغ را شیفته ی عشقمان کنم. ببینم، کلاغ ها که حسود نیستند؟! - صدای قار قار کلاغ هزار بار قشنگ تر از صدای غر غر آدمهاست :| - -  آدمهایی را که بعد از تخلیه روان در سکوت مرگبار فرو میروند و به یکباره تصمیم میگرند با همه غیر از دیوار سفید روبرویشان قهر باشند، درک نمیکنم!! ما که بعد از تخلیه تازه جا باز کردیم برای لبخند گشاد به همه عالمیان. روزهای بعد از جن زدگی، ســـــــــــــــــــــــــلام :)
۹۱/۱۰/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
اچ بی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی